ناگفتنی ها

یک مشت خاطره

ناگفتنی ها

یک مشت خاطره

بدون عنوان

بنام آنکه انسان را آفرید

درود به خوانندگان عزیز و دوست داشتنی .

از دوستان ما هریک صبا ، آقا جلال و پروانه جان ، جهان سپاس از اینکه لطف کردند و نظرات واقعا پرمحتوای شان را که هر خواننده را به همت فردی دعوت می کند بیان داشتند.

این بار موضوع دگری را که مدت هاست در ذهنم به عنوان موضوع بحث مطرح است در خدمت تان قرار میدهم .

باز هم یک خواهش دارم، خواهشم این است که این نوشته هارا دست کم نگیرید . نه بخاطر اینکه در آن چه سبکی بیشتر بکار رفته است یا از لحاظ املایی و ساختار جمله مشکل دارد ، بلکه بخاطراینکه نوشته های یک انسان است ، انسانیکه مثل شما دنیای دارد ، از زندگی منحصر بخودش درس های آموخته است و اکنون عرض حال می کند . میدانم که نوشته هایم در چارچوب قانون نوشتاری و درست نویسی عمل نمی کند ، چون در صورت عمل ، محتوای طبیعی بودنش زیر سوال می رود .

راستش نمی دانم چه بنویسم ، از چه بگویم که شما آنرا بخوانید ، این یک داستان نیست ، یک افسانه یا یک سرگرمی نیست بلکه آبش خور هر کلمه ی آن روح ، روان ، احساس ، عاطفه ، اخلاق و جهالت یک انسان است روی این اساس از نظر من چنین نوشته ها قابل قدر است حالا اینکه شما چه فکر می کنید نمیدانم ،

سال گذشته مرحوم شفیق سحر یکی از لیسانس های جامعه ی ما دست به خود کشی زد اگر دنبال علت آن باشیم به علت اساسی آن دست پیدا نمی کنیم چون او در دنیای خودش زندگی می کرد . او به مرحوم گفتن باورنداشت ، اخلاق دوگونه داشت ، دوگانگی اخلاقش در محتوای " شاید بروم و حاشیه " نهفته است . تعداد از دوستانش در استفاده از حق خودکشی وی حمایتش می کنند و می گویند شفیق سحر بچه نبود میدانست که جز از خود کشی راهای دگری هم برای زندگی کردن وجود دارد ، حتما راهای دگر هیچ گونه مؤثریتی در زندگی اش نداشته که به خود کشی متوصل شده . برخی از دوستانش عمل وی را نفی می کنند و می گویند مرد باید در کشاکش دهر * سنگ زیرین آسیاباشد . چرا شفیق سحر مبارزه نکرد ؟ پرسش بدی نیست باید پاسخش را پیدا کرد .

پس بیایید مبارز باشیم ولی نه در حد یک تصمیم بلکه در حدی که توانایی داریم . سوال این جاست که چطور می توانیم مبارز باشیم ؟  سختی کار هم همین است، حالا که می تواند مارا از این سختی نجات دهد ؟ ما می توانیم !  کی ؟ همه ی ما بصورت دسته جمعی ، زمانیکه به یکدیگر مشورت لازم را بدهیم . پس من هم منتظر مشورت شما هستم ، بگویید چگونه میتوانم از نظر تک تک شما یک انسان خوب باشم ؟ منتظر نظرات پرمحتوای شما هستم . تا نوشته ی بعدی بدرود


نقطه سر خط

سلام برخواننده عزیز

خواهش می کنم این مطلب را بخوانید .

من هم مثل سائیر انسانها یک انسانم ، نان می خورم ، آب می نوشم ، می خوابم ، غیبت می کنم ، حس برتری جویی دارم ، غریزه جنسی دارم ، نارضایتی دارم و دها صفت خوب و بد دگر.

هنوز موفق به اولویت بندی مسئولیت هایم نشدم از نظرمن فلسفه اگزیستینسیالیزم و اومانیسم چیزی نیستند جز اینکه از انسان تمجید کنند اما صادقانه بگویید انسانها چه زمانی می توانند موفق باشند ؟ چه زمانی می توانند مطابق برنامه کاریشان حرکت کنند من اعتراف می کنم که نتوانستم . آیا شما توانستید؟ آیا با اعتقادات سارتر موافق هستید؟

آیا شما به اینکه می گویند فضل خداوند شامل حال آدم می شود باورد دارید ؟ من نمیدانم فضل خداوند چی است ؟ و چگونه شامل حال آدم می شود ؟ اگر بگویم من از خدا منکر هستم ، و به خدا احتیاجی ندارم مورد تنفر قرار خواهم گرفت ، درست است ؟ بلی ، چون کفر گفتم ، اما نه ، هرگز من از خدا منکر نیستم ، وی را عبادت می کنم ، در حضورش به ناتوانی خودم اعتراف می کنم ، اشک می ریزم وازش طلب امداد میکنم . می گویم پروردگارا خودت میدانی من ناتوانم پس هدایتم کن . اما نمی دانم چرا هدایتم نمی کند ؟ من شراب می نوشم ، چرس می کشم ، چشم چرانی می کنم ، از اینکه این سه فعل بد را دارم خیلی ناراحتم ، طوریکه قبلا گفتم از خداواند طلب آمرزش می کنم پس چرا خداوند به راه راست هدایتم نمی کند ؟ اگر قرار باشد خودم فشار را تحمل کنم وشراب ننوشم و دگر کارهای خلاف را انجام ندهم پس به هدایت خداوند هم نیاز ندارم چون همه زحمات را خودم متقبل شدم اگر مسئله هدایت خداوند در میان باشد باید خداوند طوری عمل کند که عذاب نکشم چون من مسئولیتم را که همان ندامت و عذر خواهی از خداوند است قبول کردم . آیا شما با این نظر موافق هستید ؟ در هر صورت لطف کنید راهنمایی ام کنید ، اعتراف می کنم که نمی دانم . از اینکه مطالعه نمی کنم خیلی زجر می کشم شاید بگویی مطالعه کن ، نمی توانم حوصله ندارم ، از نظر شما راه حل چیست ؟ اگر خودم را به بی ننگی بزنم مثل بی ننگ ها و خیرات خورها زندگی کنم می توانم اما ذهنم این اجازه را نمی دهد میگوید ، فانی کار کن زحمت بکش اما نمی توانم چون زندگی از کفم رفته چه باید بکنم ؟ نظر شما چیست ؟

نقطه

سلام برخودت !

میخواستم در مورد نگرانی های خودم بنویسم اما دیدم فاییده نداره اگه اندیشه ام را معرفی کنم بهتر خواهد بود .

من کی ام ؟ چه میکنم ؟

راستش حالا حوصله نیست بعدا اگه فرصت نفس کشیدن بود خواهم نوشت .

گزارش امروز

سلام امروز قرار است در یکی از محلات نسبتآ دور دست مسافرت داشته باشم . حالم بدنیست .

یاداشت روز اول

سلام خدمت تمام خوانندگان عزیز !

دلیل ایجاد این وبلاگ آرامش روحی خودم است و دگر اینکه سعی می کنم مطالب را در خدمت تان قرار دهم که ظاهرا قادر به بیان آنها نیستم