ناگفتنی ها

یک مشت خاطره

ناگفتنی ها

یک مشت خاطره

نقطه

سلام برخودت !

میخواستم در مورد نگرانی های خودم بنویسم اما دیدم فاییده نداره اگه اندیشه ام را معرفی کنم بهتر خواهد بود .

من کی ام ؟ چه میکنم ؟

راستش حالا حوصله نیست بعدا اگه فرصت نفس کشیدن بود خواهم نوشت .

نظرات 1 + ارسال نظر

فکر می کنید که فرصت نفس کشیدن پیدا خواهد شد؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد