ناگفتنی ها

یک مشت خاطره

ناگفتنی ها

یک مشت خاطره

بی سرنوشتی

بنام خداوندگار وجود

مدت زمانی طولانی است که از کارهای روزمره ام رنج می برم . کارهای که بجز از زیان هیچ گونه سودی ندارد .

هر روز بصورت متداوم بدون برنامه از خواب بلند می شوم طرف کار می روم . بدون اینکه کاری انجام بدهم یا مطالعه ی داشته باشم روز را به آخر می رسانم بعدش میروم دنبال چرس چیزی که باعث همه ی بدبختی هایم شده . شب ها تا ساعت یازده و دوازده شب خودم را ملامت می کنم بخودم نفرین می کنم باز هم بدون کدام دست آورد می خوابم فردا باز همین روال ادامه می یابد .

از این زندگی خسته شدم .

آیا تنها زندگی من این قسم است یا شما هم از زندگی تان رضایت ندارید ؟

دیروز بعد چرس کشیدن زیاد در دنیای نیشه تصمیم گرفتم که دیگه نباید به ادامه ی آن کوشش کنم اما نمیدانم چطور می توانم یک شخص موفق باشم وای خدای من

زندگی برایم یک عذاب شده

نظرات 4 + ارسال نظر

کوله بارم را بارها گشته ام
اما بالهایم را ندیده ام
مدتی است بدون بال
پرواز را مشق میکنم
تا از یاد نبرم رسم پرواز را

پادوسبان 1389,08,06 ساعت 01:02 ب.ظ http://padoosban.blogfa.com

سلام دوست عزیز.
باهات حرف دارم .
ّID : padoosban_parsi

دختر کارون 1389,08,06 ساعت 02:22 ب.ظ

salam , inghad nemitunam , nemishe , azab , talkhi va in harfa ro be khodet talghin nakon
alaghat ro peida kon , boland sho va shoru kon , bavar kon mishe , man khodam ham mesele to budam ama khastam va shod emtehanesh zarar nadare
rasti mer30 ke linkam kardi be zudi miam o addet mikonam

تا زمانیکه در درونمان کشمکش داریم آرامش بیرون را حس نخواهیم کرد .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد